نیازمندی آزمایشگاه های ایران (لب تل)
اخبار استخدامی آزمایشگاه، خرید و فروش مواد و تجهیزات آزمایشگاهی
درباره وبلاگ


به سایت نیازمندی آزمایشگاه های ایران (لب تل) خوش آمدید.
نويسندگان

مقاومت آنتی بیوتیکی در مایکوباکتریوم توبرکلوزیس

مقدمه

صد و بیست و نه سال بعد از کشف باسیل سل توسط رابرت کخ در 1882 میلادي این ارگانیسم هنوز هم  بر زندگی بشر تاثیر گذار است .امروزه از هر سه نفر جمعیت جهان، یک نفر به باسیل سل آلوده است و در هر ثانیه یک نفر به تعداد آنها افزوده میشود.  بر طبق اطلاعات موجود، 50 میلیون نفر از افراد ذکر شده، به باسیل سل مقاوم به چند دارو MDR-TB)) آلوده هستند. در حال حاضرگسترش سویه هاي مقاوم به دارو به یکی از مشکلات اساسی در سطح دنیا به ویژه در کشورهاي در حال توسعه تبدیل شده است.  ظهور باسیلهایی با مقاومت گسترده (XDR-TB) علاوه بر موارد مقاوم به چند دارو MDR-TB)) و به تازگی موارد مقاوم به تمام داروها (TDR-TB) کنترل و مهار جهانی سل را پیچیده تر کرده است. مقاومت مایکوباکتریوم به داروهاي ضد سل بیشتر با جهش در ژنهاي کدکننده مولکولهاي هدف داروایجاد میشود.

 در بیمارن سل مقاوم به دارو MDR مقاومت هم زمان به حداقل دو داروی ریفامپین و ایزونیازید ( از داروهای خط اول درمان) دیده می شود. دارهای خط اول درمان شامل فلورکینول ها، آمیکاسین، کانامایسین، اتیونامید، کاپرئومایسین، سیکلوسرین  و PAS می باشند.

XDR  نوعی از مقاومت می باشد که علاوه بر مقاومت MDR سویه های مایکوباکتریوم توبرکلوزیس به یک فلوروکینولون و حداقل یک آمینوگلیوکوزید مقاوم باشند.

داروهاي ضدسل در حالیکه مایکوباکتریوم توبرکلوزیس پاتوژن را از بین میبرند، موجب انتخاب باکتريهاي مقاومی که این داروها علیه آنها بی تاثیر است، میشوند. بر اساس اعلام وزارت بهداشت و درمان در سال1388   شیوع بیماري سل در ایران  7/13مورد درصد هزار نفر بوده است. هم چنین میزان سل مقاوم به چند دارو (MDR-TB) در سال 1375 5% اعلام شده است.

 

منابع

1- پریسا طهماسبی، تعیین مقاومت به آمیکاسین در سویههاي مایکوباکتریوم توبرکلوزیس MDR به روش PCR-RFLP

2-  کیمیا تقوی، مایکوباکتریوم توبرکلوزیس مقاوم به دارهای خط اول

بررسي نقش ژن هاي 0605 HP و 0971 HP پمپ هاي افلاکس در مقاومت هليکوباکترپيلوري به مترونيدازول

زمينه: مقاومت دارويي در هليکوباکتر پيلوري يک عامل مهم شکست درمان مي باشد. پنج خانواده از پمپ هاي افلاکس چند دارويي در باکتري ها شناسايي شده است. پمپ هاي RND (Resistance/Nodulation/Division)  عمدتا در باکتري هاي گرم منفي يافت مي شوند. TolC از اجزاي پمپ هاي RNDبوده و در ايجاد مقاومت دارويي اهميت دارد. نقش مقاومت دارويي پمپ هاي RND در هليکوباکترپيلوري تا کنون ثابت نشده است. در اين مطالعه، نقش دو ژن هومولوگ TolC در مقاومت هليکوباکتر پيلوري به مترونيدازول، از طريق ارزيابي افزايش بيان ژن بررسي شده است. مواد و روش‌ها: RNA پنج سويه هليکوباکترپيلوري مقاوم به مترونيدازول، در غلظت هاي کمتر از حداقل غلظت مهاري (MIC) استخراج شد. RNA با DNase تيمار گرديد، سپس به cDNA تبديل شد. واکنش RT-PCR براي ژن هاي 0605 HP،0971 HP انجام شد. ميزان بيان اين ژن ها با نرم افزار لاب آنالايزر (Lab analyzer) ارزيابي گرديد. يافته‌ها: در اين مطالعه، نقش ژن هاي 0605 HP و 0971 HP در مقاومت دارويي هليکوباکترپيلوري بررسي شد. در پنج نمونه با افزايش غلظت مترونيدازول، افزايش بيان 0605 HP مشاهده شد. سه نمونه بيان 0971 HP را نشان دادند. يک نمونه تنها در غلظت مترونيدازول معادل 16 ميکروگرم بر ميلي ليتر بيان0971 HP داشت. اما در دو نمونه ديگر با افزايش غلظت آنتي بيوتيک، افزايش بيان 0971 HP مشاهده گرديد. نتيجه گيري: مطابق نتايج اين مطالعه، هر دو ژن با افزايش غلظت مترونيدازول، افزايش بيان داشتند. بنابراين افزايش مقدار اين دارو بر سيستم افلاکس هليکوباکترپيلوري در سطح نسخه برداري سلولي موثر مي باشد.

 كليد واژه: هليکوباکترپيلوري، پمپ افلاکس، TolC، مترونيدازول

شيرازي محمدحسن دانشکده بهداشت و انستيتو
تحقيقات بهداشتي، دانشگاه علوم پز شکي تهران

چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:ویبریو, آئروموناس, :: 8:22 :: نويسنده : لشنی

فصل28

مورای 2013

ويبريو و آئروموناس

دومين گروه اصلي از باسيل‌هاي گرم منفي تخميري و بي‌هوازي اختياري جنس‌هاي ويبريو و آئروموناس مي‌باشند. اين ارگانيسم‌ها زماني در خانواده ويبريوناسه قرار مي‌گرفتند و بر اساس واكنش مثبت اكسيداز  و وجود تاژك قطبي از انتروباكترياسه جدا مي‌شدند. اين ارگانيسم‌ها همچنين به دليل اينكه بيشتر در آب يافت شده و قادر به ايجاد بيماري روده‌اي مي‌باشند با همديگر طبقه‌بندي مي‌شدند. به هر حال روش‌هاي مولكولی بيولوژي مشخص نموده اند كه اين جنس‌ها ارتباط كمي با هم داشته و به خانواده‌هاي مجزايي تعلق دارند. امروزه ويبريو و آئروموناس به ترتيب در خانواده‌هاي ويبريوناسه و آئروموناداسه طبقه‌بندي مي‌شوند (جدول 1-28). با وجود اين سازماندهي مجدد در طبقه‌بندي،‌ بهتر است اين باكتري‌ها با هم بررسي شوند، چون آنها اپيدميولوژي و دامنه بيماري‌هاي مشابه دارند.

جدول 1-28

ارگانیسم

ريشه تاريخي

ويبريو

ويبريو، تحرک بالا يا لرزش (تاژك قطبي عامل حركت سريع مي‌باشد).

 

ويبريوكلرا

كلرا، وبا يك بيماري روده‌اي

ويبريو پاراهموليتيكوس

پارا، در مقابل، همو، ‌خون، ليتيكوس ليز كننده (ليز كننده   خون سويه‌هاي كاناگاوا مثبت هموليتيك مي‌باشند).

 

ويبريو ولنيفيكوس

ولنيفيكوس، مرتبط با زخم (در ارتباط با عفونت‌هاي زخم مي‌باشد).

آئروموناس

‌آئرو، گاز يا هوا، موناس، واحد یا موناد (باكتري توليد   كننده گاز)

 

آئروموناس كاويه

كاويه، خوكچه هندي (اولين بار از خوكچه هندي ایزوله شده)

آئروموناسي هيدروفيلا

هيدرو، آب، فيلا،    دوست داشتن (آبدوست)

 

آئروموناس وروني

وروني، به خاطر باكتري شناسي به نام ورون نامگذاري شده است.

 

 

ويبريو

جنس ويبريو در سال‌هاي اخير دچار تغييرات زيادي شده است. همچنين تعدادي از گونه‌هاي كمتر شايع توصيف و يا دوباره طبقه‌بندي شده‌اند. امروزه جنس ويبريو شامل بيش از 100 گونه باسيل خميده مي‌باشد. تعدادي از گونه‌ها در ارتباط با بيماري‌هاي انساني مي‌باشند ولي سه گونه آنها پاتوژن‌هاي اصلي در انسان هستند (جدول 2-28)؛ ويبريوكلرا (كادر 1- 28)، ويبريو پاراهموليتيكوس (كادر 2-28) ويبريو ولنيفيكوس (كادر 3-28).

جدول 2- 28

گونه‌هاي ويبريو كه مرتبط با بيماري انساني مي‌باشند.

گونه

منشاء عفونت

بيماري باليني

ويبريوكلرا

آب، غذا

گاستروانتريت، باكتريمي

ويبريو پاراهموليتيكوس

صدف،‌ آب دريا

‌گاستروانتريت، عفونت زخم، باكتريمي

ويبريو ولنيفيكوس

صدف، آب دريا

باكتريمي، عفونت زخم

 

فيزيولوژي و ساختار

گونه‌هاي ويبريو مي‌توانند در بسیاری از محيط هاي ساده و در دامنه دماي وسيع (14 تا 40 درجه سانتي گراد) رشد نمايند. همه گونه‌هاي ويبريو به كلريد كلسيم (NaCL) براي رشد نياز دارند. ويبريو كلرا مي‌تواند در بيشتر محيط ها بدون افزودن نمك رشد نمايد ولي گونه‌هاي ديگر (گونه‌هاي نمك دوست) به افزودن نمك نياز دارند. ويبريوها می توانند دامنه زيادي از PH (براي مثال PH 5/6 تا 9) را تحمل كنند ولي به اسيد معده حساس هستند. در صورتي كه توليد اسيد معده كاهش يابد و يا خنثي گردد، بيماران نسبت به عفونت‌هاي ويبريو بیشتر حساس‌ مي‌شوند.

اكثر ويبريوها داراي تاژك قطبي (براي حركت) و پيلي‌هاي مختلفي مي‌باشند كه براي بيماري‌زايي مهم هستند. براي مثال سويه‌هاي اپيدميك ويبريوكلرا كه عامل وبا هستند. داراي پيلي هم تنظيم شونده با توكسين مي‌باشند (قسمت بعدي را ببينيد). ساختار ديواره ويبريوها نيز مهم مي‌باشد. تمام سويه‌ها داراي ليپوپلي‌ساكاريد O هستنند که شامل ليپيد A (اندوتوكسين)، پلي ساكاريد مركزي و يك زنجيره جانبي O مي‌باشد. پلي ساكاريد O براي تقسيم ‌بندي گونه‌هاي ويبريو به سرو گروه‌ها استفاده مي‌شود. 200 سرگروه‌ از ويبريوكلرا به علاوه چندين سروگروه از ويبريو ولنيفيكوس و ويبريو پارا هموليتيكوس وجود دارند. علاقه به اين دسته بندي بيشتر از دسته بندی آكادميك مي‌باشد. ويبركلراO139  و  O1 توكسين وبا را توليد نموده و در ارتباط با اپيدمي‌هاي وبا مي‌باشند. ساير سويه‌هاي ويبريوكلرا معمولاً توكسين وبا توليد نكرده و باعث اپيدمي نمي‌شوند. ويبريوكلرا سرگروه O1 به سروتيپ‌ها و بيوتيپ‌ها نيز تقسيم بندي مي‌شود. سه سروتيپ اينابا، آگاوا، و هيكوجيما شناسايي شده‌اند. سويه‌ها مي‌توانند بین سروتيپ‌هاي اينابا و اگاوا شيفت داشته باشند. هيكوجيما حالت انتقالي است كه آنتي ژن‌هاي اينابا و آگاوا در آن بيان مي‌شوند. دو بيوتيپ كلاسيك و التور از ويبريوكلرا O1 شناسايي شده‌اند. اين بيوتيپ‌ها براساس تفاوت‌هاي فنوتيپي و مورفولوژيكي به تقسيم بندي‌هاي كوچك‌تري نيز دسته بندي مي‌شوند. هفت پاندمي جهاني ويبريو كلرا ثبت شده است. بيوتيپ كلاسيك سويه‌هاي ويبريوكلرا عامل ششمين پاندمي جهاني بوده‌اند در حالي كه اكثر سويه‌هاي عامل هفتيمن پاندمي بيوتيپ التور بوده‌اند.

ويبريو ولنيفيكوس و ويبريوكلراهاي غير O1 كپسول پلي ساكاريدی اسيدي توليد مي‌كنند كه براي ایجاد عفونت‌هاي منتشره مهم مي‌باشد. ويبريوكلرا O1 هيچ‌گونه كپسول توليد نمي‌كند. به همين خاطر عفونت‌هاي اين سر گروه از روده به جاهاي ديگر بدن منتشر نمي‌شوند.

ويبريوكلرا و ويبريو پاراهموليتيكوس داراي دو كروموزوم حلقوي مي‌باشند كه هر كدام از آنها ژن‌هاي ضروري باكتري را حمل مي‌كند. معلوم نيست كه ساير گونه‌هاي ويبريو ساختار ژنومي مشابه داشته باشند. پلاسميدها مانند پلاسميدهاي مقاومت آنتي بيوتيكي نيز معمولاً در گونه‌هاي ويبريو يافت مي‌شوند.

بيماري‌زايي و ايمني (جدول 3- 28)

باكتريوفاژ CTXØ ژن‌هاي زير واحدهاي توكسين وبا را كد مي‌نمايد (ctxB , ctx A). اين باكتريوفاژ به پيلي هم تنظيم شونده با توكسين (TCP) متصل شده و وارد سلول باكتري شده و وارد ژنوم باكتري مي‌شود.

لوكوس كروموزومي مربوط به باكتريوفاژ ليزوژن داراي فاكتورهاي ويرولانس ديگري نيز مي‌باشد: ژن ace براي انتروتوكسين فرعي وبا، ژن zot مربوط به توكسن زونولا اكلودنس و ژن cep مربوط به پروتئين‌هاي كموتاكتيك مي‌باشد. چندين كپي از اين ژن‌ها در ويبريوكلرا O139 , O1 يافت شده كه بيان آنها در ارتباط با ژن‌هاي تنظيمي مي‌باشد.

جدول 3-28 فاكتورهاي بيماري زايي گونه‌هاي ويبريو

گونه

فاكتور   ويرولانس

اثرات   بيولوژيك

ويبريوكلرا

كلراتوكسين  

افزايش   ترشح الكتروليت‌ها و آب

پيلي   هم تنظيم شونده با توكسين

جايگاه   اتصال CTXØ،   باعث   اتصال به سلول‌هاي مخاطي روده مي‌شود.

پروتئين   كموتاكسي

فاكتور   چسبندگي

انتروتوكسين   فرعي وبا

افزايش   ترشح مايعات روده

توكسين   زونولا اكلودنس(zot)

افزايش   نفوذپذيري روده

نورآمينيداز

با   تغيير سطح سلول‌ها باعث افزايش جايگاه اتصالي GM1 مي‌شود.

ويبريوپاراهموليتيكوس

‌هموليزين   كاناگاوا

انتروتوكسين   القاء كننده ترشح يون كلر (اسهال آبکی)

ويبريبو   ولنيفيكوس

كپسول   پلي ساكاريدي

ضد   فاگوسيتوز

 

سيتولايزين،   پروتئاز ، كلاژناز

باعث   تخريب بافت مي‌شوند.

 

 توكسين وبا يك توكسين كمپلكس A-B مي‌باشد كه از نظر ساختاري و عملكردي شبيه به انتروتوكسين حساس به حرارت اشريشیاكلي مي‌باشد. یک حلقه از 5 زير واحد مشابه B توكسين وبا به گيرنده گانگليوزيد GM1 موجود بر روي سلول‌هاي اپي تليال روده متصل مي‌شود. قسمت فعال ...

 

 

 



ادامه مطلب ...

نمونه سمینار انجام شده

انتقال توکسین های باکتریایی از سیتوزول و  دستگاه گلژی سلول یوکاریوت

خلاصه

تعدادی از توکسین های پروتئینی باکتری ها و گیاهان این امتیاز را دارند که از دستگاه گلژی عبور کرده و  سپس به سیتوزل برسند و در آنجا فعالیت خود را انجام دهند. این توکسین ها شامل توکسین گیاهی ریسین، توکسین های باکتریایی شیگا و کلرا توکسین می باشند. این توکسین ها به لیپید ها یا پروتئین های سطح سلول متصل شده و از طریق روش های آندوسیتوز وابسته به کلاترین یا غیر وابسته به کلاترین وارد سلول می شوند. انتقال معکوس از گلژی به شبکه آندوپلاسمی (ER) در بین این توکسین ها معمول است اما مکانیسم دقیق آن بسته به نوع توکسین و سلول می باشد. در داخل ER قسمتی از توکسین که از نظر آنزمی فعال است، آزاد شده ( آزاد شدن این قسمت به کمک سیستم تجزیه مرتبط با ER انجام می شود) و سپس وارد سیتوزول می شود (1).

مقدمه

تعدادی از توکسین های گیاهی مانند ریسین، آبرین، ویسکومین و مودسین و توکسین های باکتریایی مانند توکسین کلرا، اگزوتوکسین A سودوموناس آئروژینوزا و توکسین های شیگا ( تولید شده توسط شیگلا دیسانتریه و سویه های از اشریشیاکلی) برای دسترسی به سیتوزول از دستگاه گلژی استفاده می کنند (شکل1)...........

 

چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:شیگلا, اشریشیا, سمینار, :: 12:12 :: نويسنده : لشنی

 بخشی از سمینار:

گونه های اشریشیا و شیگلا

   قبلاً تیره اشریشیه شامل تنها یک گونه منفرد E.coli بود. در طی چند سال گذشته دو تغییر در این تیره ایجاد شده است.

   اول اینکه، گونه های جدیدی از اشریشیا کشف گردید (چون این گونه ها بندرت برای انسان بیماریزا هستند، بنابراین در این بخش بحث نخواهد شد). ثانیاً جنس شیگلا براساس مطالعاتی که در آنها همولوژی اسیدهای نوکلئیک بعنوان معیار ارتباط ژنتیکی استفاده شده بود، در تیره اشریشیه قرار گرفت. به نظر می رسد دو جنس این تیره یعنی اشریشیا و شیگلا تا حدودی با هم تفاوت داشته باشند. E.coli تخمیر کننده لاکتوز و متحرک بوده و اغلب گونه های آن بعنوان پاتوژن فرصت طلب مطرح هستند. E.coli معمولاً عفونت های مثانه و کلیه، عفونتهای تنفسی، مننژیت نوزادان، بیماری های ریوی در بیماران ناتوان از نظر ایمنی و دارای کاتتر و سپسیس ایجاد می نماید. برعکس، شیگلا غیر متحرک بوده و لاکتوز را تخمیر نمی کند و یک پاتوژن واقعی است. شیگلا عامل دیسانتری باسیلی است که با تهاجم شدید و زخم مخاط کولون و اسهال موکوئیدی و خونی مشخص می شود.

خصوصیات اشریشیا

   خصوصیات عمومی. E.coli یک باسیل بی هوازی اختیاری و قسمتی از فلور نرمال روده انسان و حیوانات می باشد. هر گرم از مدفوع انسان حاوی حدود بیش از 108  باکتری E.coli می باشد. E.coli بخوبی روی محیط های خیلی ساده رشد می کند، متحرک بوده و دارای فلاژل پری تریش می باشد. لاکتوز را تخمیر می کند و درخشندگی سبز رنگی روی محیط EMB تشکیل می دهد. این باکتری دارای فعالیت لیزین دکربوکسیلاز بوده و می تواند استات را به عنوان تنها منبع کربن استفاده نماید و قادر به هیدرولیز تریپتوفان به اندول می باشد.

   آزمایشگاه های مرجع سویه های E.coli را بوسیله سروتیپ های آنتی ژن O، H و K تعیین هویت می کنند. صدها آنتی ژن O و دهها آنتی ژن H و K شناسایی شده اند و آنتی ژن های K به سه گروه A,B) و L) تقسیم شده اند. یک گونه شاخص E.coli بصورت O26:K60(B6):H11  E.coli مشخص می شود.

مکانیزم بیماریزایی

   بیشتر عفونتهای E.coli بصورت فرصت طلب در کلیه، مثانه، زخم ها، ریه ها، یا مننژها، رخ داده و هر کدام ممکن است منجر به سپسیس تهدید کننده حیات گردند. هم چنین  E.coli یک پاتوژن کلیدی در عفونت های بیمارستانی می باشد. اما E.coli عامل ایجاد کننده عفونتهای مجاری ادراری کسب شده از جامعه هم می باشد و گونه های خاصی از E.coli عامل ایجاد اسهال هستند.

   این گونه های خاص تحت عنوان E.coli انتروتوکسیژنیک (ETEC)، E.coli انتروپاتوژنیک (EPEC)، E.coli انترواینویسیو (ELEC) و E.coli انتروهموراژیک (EHEC) طبقه بندی می شوند. بعلاوه چون گونه های EHEC تولید وروتوکسین (verotoxin) می نمایند (در پایین بحث شده است)، گاهاً به عنوان گونه های E.coli وروتوکسیژنیک (VTEC) نیز طبقه بندی می شوند.

(1) محصولات باکتریایی موثر در ویرولانس

   (الف) ادهزین ها (Adhesins). پیلی یا فیمبریه مهم ترین فاکتورهای ویرولانس E.coli هستند، زیرا باعث اتصال E.coli به مخاط می گردند. بیش از 80% گونه های E.coli که بعنوان عامل پیلونفریت شناخته شده اند دارای فیمبریه P(P fimbriae) هستند که به گلیکولیپیدهایی که حاوی واحدهای دی دی ساکاریدی گالاکتوز می باشند متصل می شود. فیمبریه P بطور محکم به سلولهای کلیوی و مخاطی متصل شده و به نظر می رسد از فاگوسیتوز E.coli بوسیله PMNs جلوگیری می نماید.

   معتقد هستند که گونه های EPEC که عامل اسهال در کودکان می باشند، از طریق پیلی تایپ (Type IV pilli) IV به مخاط روده متصل می شوند. این پیلی ها هم چنین بعنوان پیلی تشکیل دهنده کلاف (bundle- forming pili) شناخته شده اند و مشابه پیلی های ویبریو کلره و نایسریا کونوره می باشند[1]. گزارش شده است که دیگر گونه های E.coli ایجاد کننده اسهال پیلی هایی را بیان می کنند که بعنوان آنتی ژنهای فاکتور کلونیزاسیون (CFA or Colonization factor Antigens) شناخته می شوند. دو نوع CFA وجود دارد، در حالیکه خاصیت اتصال CFA/I بوسیله مانوز مهار می شود، CFA/II بوسیله مانوز تحت تاثیر قرار نمی گیرد[2].


انجام سمینارهای خود را به ما بسپارید.

 

 

 

کلستریدیوم دیفیسیل

 خصوصیات باکتری

کلستریدیوم دیفیسیل  متعلق به شاخه فرمیکوت ها، خانواده کلستریدیا و جنس کلستریدیوم است . باسیلی به طول 3-5 میکرومتر که در رنگ آمیزی گرم به صورت میله ای بلند با اسپور نزدیک به انتها رنگ میگیرد. هنگام رشد روی محیط های اختصاصی اسپوری تشکیل نمی شود. به دنبال رشد روی محیط کشت این باکتری را می توان با استفاده از بوی ویژه آن (اصطلاحا کود اسبی) ، فلورسانس زرد-سبز زیر نور UV با طول موج بلند ، ویا با استفاده از تست آگلوتیناسیون اسلایدی که با آنتی ژن های دیواره سلولی واکنش میدهد، تشخیص داد. تشخیص سریع کلستریدیوم دیفیسیل  با روشهای بیوشیمیایی زیر می تواند انجام گیرد : رشد روی آگار اختصاصی به دنبال دادن شوک اتانول به باکتری، تولید L-proline-aminopeptidase و هیدرولیز اسکوالین. در آنتی بیوگرام این باکتری به مترونیدازول و وانکومایسن حساسیت نشان میدهد اما ممکن است حساسیت پایینی نسبت به اریترو مایسین ،کلیندامایسین ، ریفامپین ، تتراسایکلین ، سیپروفلوکساسین و کلرامفنیکول داشته باشد. اخیرا سویه های مقاوم به فلوروکینون ها در برخی اپیدمی ها ظاهر شده اند.

 آسیب شناسی

عفونت  ناشی از کلستریدیوم دیفیسیل (CDI) بیشتر مرتبط با روده بزرگ میباشد. این باکتری عامل بیشتر موارد اسهال ناشی از مصرف آنتی بیوتیک (AAD)و تقریبا تمام موارد کولیت با غشا کاذب (PMC)  است. همچنین یکی از شایعترین عامل اسهال بیمارستانی و عفونت های بی هوازی است. عفونت آن محدود به دستگاه گوارش نیست و موارد اندک خارج روده ای نیز گزارش شده است بیماری تقریبا محدود به کولون است، مخاط آن نکروز شده و در موارد شدید غشا کاذبی مشابه آنچه که در دیفتری دیده میشود،  تشکیل میگردد. غشاهای تشکیل شده به صورت پلاک های سفید تا زرد رنگی هستند که در اندازه های متغیر چند سانتی متری و به قطر 2 میلی متر بوده که محکم به سطح مخاط زیر خود چسبیده اند و ممکن است به هم ملحق شوند. در بین پلاک های مخاطی ممکن است لکه های خونی وجود داشته باشند. از نظر میکروسکوپی این غشاها ، اگزوداهای فیبرینی هستند که محتوی لکوسیت، سلول های اپی تلیال و موسین میباشد. سطح روده ای زیر این پلاک ها طیف متنوعی از نکروز و التهاب را نشان میدهد .در مراحل اولیه بیماری ممکن است زخم های ریز برجسته در بین کریپت های روده دیده شوند. سپس نکروز های ضخیمی ظاهر میشوند که مشابه به حالت ایسکمیک و یا آسیب های ناشی از اشعه های رادیوتراپی هستند و از این نظر تشخیص را مشکل می سازند. ارتباط بین مصرف آنتی بیوتیک و ایجاد بیماری به این صورت است که با از بین رفتن میکروفلور، کلستریدیوم دیفیسیل میتواند جایگزین شده و توکسین تولید کند. چون سد دفاعی میکروفلور مانع از کلونیزاسیون کلستریدیوم دیفیسیل می شود. مصرف آنتی بیوتیک های گوناگونی مستعد کننده ابتلا به کلستریدیوم دیفیسیل هستندمسیر تجویز آنتی بیوتیک ،تعداد دفعات مصرف و محتوای میکروفلور گوارشی در این مساعد کننده شرایط نقش دارند. برای مثال مک فارلند و همکارانش دریافتند که مصرف کوتاه مدت دوز بالای سفالوسپورین ها (بیش از 10 گرم و کمتر از یک هفته) و یا مصرف پنی سیلین های وسیع الطیف به مدت بیش از 7 روز با ابتلا به عفونت کلستریدیوم دیفیسیل مرتبط هستند. در مدل هامستر نشان داده شده که تجویز خوراکی آنتی بیوتیک بیش از تزریق آن در ابتلا به بیماری دخیل است همچنین افراد پیر به علت داشتن میکروفلور ضعیف به میزان کمتری به اثرات ناشی از انتی بیوتیک جهت کلونیزاسیون کلستریدیوم دیفیسیل نیاز دارند. نوزادان که هنوز سدهای دفاعی ضعیفی دارند و در حال تشکیل میکروفلور پیچیده خود هستند توسط کلستریدیوم دیفیسیل کلونیزه می شوند و در ابتدا این باکتری از مدفوع نوزادان جدا شد و در آن ها به طور پایدار وجود دارد و در بیشتر مواقع نیز توکسین تولید میکند. اما اینکه چرا این نوزادان تحت تاثیر توکسین باکتری قرار نمیگیرند هنوز بی پاسخ مانده است .

 بیماری زایی و فاكتورهاي ويرولانس كلستريديوم ديفيسيل و توکسین های A و B

كلستريديوم ديفيسيل تعدادي از فاكتورهاي ويرولانس را توليد مي کند كه در بيماريزايي باكتري مؤثر هستند. برخي از اين فاكتورها بطور مستقيم در آسيب بافتي نقش دارند و تعدادي دیگر در اتصال و استقرار باكتري مؤثر بوده و يا بيان فاكتورهاي آسيب زا را تسهيل مي نمايند.

سويه هاي كلستريديوم ديفيسيل همانند ساير باكتريهاي بیماری زا داراي ويرولانس يكساني نمي باشند. در سال 1990 توسط Dlmee و Avesani مطالعه اي جهت بررسي ويرولانس در سويه هاي مختلف در مدل هامستر انجام شد. اين مطالعه نشان داد كه ويرولانس سويه ها با هم متفاوت بوده و سويه هايي كه مقدار بيشتري از توكسين A در شرايط in vivo ترشح مي کنند در مقايسه يا سويه هايي كه مقدار كمتري از این توكسين ترشح مي کنند از ويرولانس بيشتري برخوردار هستند. همچنين مشخص گرديد سروتيپ هاي خاصي از باكتري ويرولانس بيشتري از خود نشان می دهند. مطالعات متعددي انجام شده تا مشخص نمايند چه فاكتورهايي باعث تفاوت در ويرولانس مي گردد. كلستريديوم ديفيسيل سه توكسين مهم به نام توكسين هاي A ، B و Binary toxin را توليد مي كند. اين توكسين ها نقش اصلی درويرولانس باكتري و سهم مهمي در بیماری زایی باكتري ايفاء مي کنند.

 

نمونه سمینارهای انجام شده

1- آنزیمهای بتالاکتاماز در استافیلوکوک

تعداد صغحه: 37

بخشی از این سمینار

بتالاکتاماز ها در استافیلوکوک

قبل از کشف آنتی بیوتیک ها میزان مرگ و میر بیماران مبتلا به عفونت های استافیلوکوک اورئوس پاتوژن بیشتر از 80% بود. ظهور پنی سیلین در دهه 1940 به سرعت پیش آگهی بیماری را بهبود بخشید و بیشتر از 94% سویه های استافیلوکوک اورئوس به پنی سیلین حساسیت داشتند. اما این اثر بخشی فقط زمان کوتاهی دوام آورد. استفاده از پنی سیلین ها به سرعت باعث انتخاب استافیلوکوک اورئوس های شد که در اثر بیان بتالاکتاماز به این آنتی بیوتیک مقاوم شدند. استافیلوکوک اورئوس مقاوم به پنی سیلین در حدود سال 1942 در بیمارستان ها یافت شدند. تا سال 1950 بیشتر از 50% ایزوله های استافیلوکوک اورئوس نسبت به پنی سیلین مقاوم شدند و ایزوله های مقاوم ابتدا در بیمارستان ها و سپس در جامعه ظهور یافتند. در سال 1959 برای مقابله با استافیلوکوک اورئوس تولید کننده بتالاکتاماز، متی سیلین ( یک پنی سیلین نیمه سنتزی) معرفی شد. کمی بعد از آن گزارش های از ظهور مقاومت کسب شده به متی سیلین داده شد. این استافیلوکوک اورئوس جدید به نام MRSA (Methicillin-Resistant Staphylococcus aureus) شناخته می شود و از آن زمان یکی از عوامل اصلی عفونت های باکتریال می باشد (1).

مقاومت آنتی بیوتیکی در ارتباط با تغییر دائمی در ژنوم باکتری می باشد که در اثر فشار محیطی به سمت مکانیسم های بهتر برای مقاومت حرکت می کند. موفقیت استافیلوکوک اورئوس به خاطر داشتن ژنوم انعطاف پذیر برای ایجاد مکانیسم های مقاومتی بوده است. استافیلوکوک دو مکانیسم برای مقاومت در برابر آنتی بیوتیک های بتالاکتام دارد. یک مکانیسم بیان آنزیم های بتالاکتاماز ( مانند بتالاکتاماز  PC1 استافیلوکوک اورئوس) می باشد. بتالاکتامازها آنتی بیوتیک های بتالاکتام را هیدرولیز نموده و از طریق فعال شدن ژن  blaZ بیان می شوند (1). بتالاکتامازهای استافیلوکوک پنی سیلین، آمپی سیلین، سایر پنی سیلین ها و بعضی از سفالوسپورین ها مانند سفالوریدین در میزان بالا هیدرولیز می کنند (2). مقاومت با سطح بالاتر نسبت به بتالاکتام ها (MRSA) در نتیجه کسب ژن mecA ایجاد می شود که پروتئین 2a متصل شونده به پنی سیلین (PBP2a) را کد می نماید. سویه های از استافیلوکوک اورئوس که دارای بتالاکتاماز یا  PBP2a (یا هر دو) هستند، به طور قابل ملاحظه ای در بین پاتوژن های انسانی وجود دارند. مقاومت وابسطه به بتالاکتاماز در بیشتر از 95% ایزوله های استافیلوکوک یافت می شود در حالی که MRSA در 25 الی 50% ایزوله های کلینیکی شمال آمریکا، اروپا و آسیا یافت می شود.

رونویسی ژن های PBP 2a و بتالاکتاماز به وسیله سیستم های تنظیمی MecR-MecI-MecA و BlaR-BlaI-BlaZ به ترتیب کنترل می شوند. این دو سیستم از نظر ساختار و عملکرد مشابه هستند. در اواسط دهه 1940 kirby کشف نمود که پنی سیلین توسط سویه های استافیلوکوک اورئوس مقاوم به پنی سیلین، تخریب می شود و پس از آن پنی سیلینازها ( بتالاکتامازها) با فعالیت کاتالیتیک بالا علیه پنی سیلین ها شناسایی شدند. مقاومت در ارتباط با بیان بتالاکتاماز بود که توسط ژن blaZ موجود بر روی پلاسمید بزرگ قابل انتقال، کد می شد. ژن bla در ارتباط با دو ژن کناری تنظیمی می باشد که شامل القاء کننده blaR1 (antirepressor signal sensor/transducer) و مهار کننده blaI می باشند (1). انتشار پنی سیلیناز از سویه های مقاوم به پنی سیلین به سویه های حساس به پنی سیلین از طریق فاژ ترانس داکشن، اولین بار در اواخر دهه 1950 اثبات شد (2). محصول ژن blaZ، بتالاکتاماز PC1 کلاس A استافیلوکوکی می باشد که از جایگاه فعال سرین برای هیدرولیز حلقه بتالاکتام استفاده می نماید. در مورد تمام بتالاکتامازهای سرین پذیرفته شده است که این آنزیم ها از آنزیم های PBP تکامل یافته اند. بیان این  بتالاکتامازها همیشگی نیست و پس از تماس استافیلوکوک اورئوس (دارای پلازمید پنی سیلیناز) با بتالاکتام ها القاء می شوند (1). ............

2-سندروم برنارد سولیر:

تعداد صفحه: 42

تهیه شده از منابع معتبر

بخشی از این سمینار

سندروم برنارد سولیر (BSS) یک ناهنجاری وراثتی، معمولاً آتوزومی مغلوب و خونریزی دهنده پلاکتی است که با زمان خونریزی طولانی، پلاکت های بزرگ و ترومبوسیتوپنی مشخص می گردد. در سال 1975 نوردن و کائن گزارش کردند که پلاکت های بیماران BSS فاقد کمپلکس اصلی گلیکوپروتئین غشای سطحی هستند و متعاقباً نشان دادند که زیر واحد های جزء کمپلکس گلیکوپروتئین (GP) Ib-IX-V می باشد. در این مطلب از مجله، ساوویا و همکارانش 13 بیمار مبتلا به BSS را از 10 خانواده غیر خویشاوند با جهش های مسبب در GPIbα، GPIbβ و GPIX توصیف می کنند و تلاش می کنند که شدت فنوتیپ خونریزی را با ژنوتیپ مرتبط سازند.

ساختار و عملکرد کمپلکس Ib-IX-VGP:

کمپلکس Ib-IX-V GP یک کمپلکس گیرنده محوری در هموستاز و ترومبوز می باشد. فاکتور ون ویلبراند (VWF)، اتصال اولیه پلاکت ها را  به ناحیه زیر اپیتلیوم عروقی در معرض قرار گرفته یا پلاکت پاره شده در عروق آسیب دیده را در سرعت های بالای نیروی پاره کننده (800 s-1<) را واسطه گری می کند. تعامل GPIb-IX-V/VWF هم یک رخداد مهم در ترومبوز عمقی می باشد. کمپلکس GPIb-IX-V شامل چهار زیر واحد، GPIbα دی سولفید متصل به دو زیر واحد GPIbβ، GPIX و GPV به نسبت 2:4:2:1 به ترتیب می باشد.

(شکل1). هر زیر واحد متشکل از یک یا چند تکرار  تقریباً 24 آمینواسیدی غنی از لوسین ، توالی های کلاهک گذاری پایانه N و C حلقوی دی سولفیدی، یک توالی بین غشایی و  یک دومین سیتوپلاسمی می باشد. GPIbα همچنین دارای یک دومین شبه موسین می باشد که دومین اصلی متصل شونده به لیگاند را در ناحیه 282 آمینواسیدی انتهایی پایانه N را بالا می برد. علاوه بر نقش اولیه اش در اتصال به VWF، این ناحیه از پایانه N در GPIbα، یک محل اتصال اصلی برای چندین لیگاند است که تعاملات پلاکت با ماتریکس و دیگر انواع سلول ها در ترومبوز و التهاب را واسطه گری می کند(شکل1).

لیگاندهای چسبنده دیگر شامل P-سلکتین ( که بر روی سطح پلاکتهای فعال شده و سلولهای اندوتلیال فعال شده بیان می شود)، اینتگرین لوکوسیت و 2βMα ( که Mac-1 یا CD11b/CD18 هم نامیده می شود.) می باشند. دو واکنشی که برای اتصال بین پلاکت ها و لکوسیتها اساسی می باشند که شامل ریزذرات مشتق شده از پلاک ها و لوکوسیت ها طی ترومبوز و پاسخ های التهابی همراه دخیل هستند.

کمپلکس GPIb-IX-V همچنین یک گیرنده کلیدی در تشکیل لخته توسط پلاکت، مخصوصاً در رابطه با مسیر داخلی انعقاد می باشد و دارای جایگاه های اتصالی در ناحیه انتهایی پایانه N از GPIbα برای اتصال به کینینوژن با وزن مولکولی بالا (HMW)، فاکتورهای XI و XII و α- ترومبین است.

GPIb-IX-V همچنین در حفظ شکل پلاکت از طریق اتصال سطح پلاکت به شبکه زیر غشایی رشته های اکتین، نقش دارد. این محل شامل بخش مرکزی دم سیتوپلاسمی GPIbα، خصوصاٌ Phe 568 و Trp 570 می باشد که محل اتصالی برای پروتئین وابسته به اکتین، فیلامان A، فراهم می سازد. پروتئین های شناخته شده دیگری که به سطح سیتوپلاسمی GPIb-IX-V به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از طریق واسطه های اتصالی متصل می گردند که شامل کالمودولین و پروتئین های جمع آوری پیغام رسانی، 14-3-3ζو همچنین دیگر پروتئین هایی که بالقوه در انتشار پیامها از GPIb-IX-V/VWF به پایین دست دخیلند مانند: PI3-کیناز، TRAF-4، Hic-5، زیر واحد P47 از NADPH اکسیداز، کیناز های خانواده Src، Lyn و Syk. اتصال VWF به کمپلکس GPIb-IX-V آبشار پیام رسانی را آغاز می کند که منجر به فعال شدن اینتگرین پلاکت، αIIbβ3 (GPIIb-IIIa)، و تجمع پلاکت می گردد. پروتئین پیام رسانی که از همه به گیرنده نزدیک تر است، کیناز خانواده Src، Lyn است. VWF یک آگونیست ضعیف در نظر گرفته می شود که برای تقویت سیگنال ها از مسیرهای پیام رسانی وابسته به ترومبوکسان A2 و ADP نیازمند به فعال شدن کامل پلاکت می باشد.

....

 

 

                       

دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : لشنی

با تشکر از بازدید شما

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد